خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
بعد من با یاد من افسوس مى ماند به جا
در میان کلبه ها فانوس مى ماند به جا
میروم تا گم شوم در جاده هاى ناشناس
کس نمی یابد مرا، افسوس مى ماند بجا
***
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او
***
شبها گذرد که دیده نتوانم بست
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
باشد که به دست خویش خونم ریزی
تا جان بدهم دامن مقصود به دست!
***
لبانت قند مصری، گونه هایت سیب لبنان را
روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بسته ام دل را، به دستت داده ام جان را